شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است