بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد