آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت