كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين