تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش