دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بغض کرد و گفت مردم! شعلهها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش