هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد
زمین در سینهاش دریای طوفانزای غم دارد
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود