من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید