ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده