ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی