تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو
راهبان هر واژه در انجیل، بیسامان تو
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت