کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را
کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش