ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟