آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد