سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست