الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...