سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم