تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام