در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم