گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را