گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست