تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود