بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو