تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند