السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن
صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئلهها را
دل بیشکیب از غم فصل جدایی است
جان، بیقرار لحظهٔ وصل خدایی است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم