تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را