میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد