عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم