موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود