رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی