چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست