میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست