با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
رفتند که این نام سرافراز بماند
بر مأذنهها نام علی باز بماند
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را