در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رُسته
بهنام خداوند جانآفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
در آغوش آیینهها بودهام
نمیدانی ای دل کجا بودهام
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد