خاک بلا، شد مثل دریای خون
آسمونا، تار و تیره، لالهگون
توی دلم، آشوبی برپا شده
روی لبم انا الیه راجعون
رفتی و رفت از دستم چاره
رفتی و شد زینب آواره
لالههاتو میدیدم اما
دیگه نداشت، هیچکس گوشواره
وای، ای هستیِ مادر من
«وای، ای مظلوم برادر من»
وای، ای سالار بیسر من