شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کی می‌شه نوبت من؟

هر کسی رفت داغی رُو دل‌ها گذاشت
پیش چشام رفتن عباس و علی
منتظرم کِی می‌شه نوبت من
هر چی می‌گم، هی می‌گن زوده ولی

هر کسی که غرق خون برگشت
توی حرم هق‌هق می‌کردم
قاسمو که رو دست آوردن
داشتم از این غم دق می‌کردم

وای لحظه‌ای آروم ندارم
وای بی‌سامون و بی‌قرارم
«وای من تا کی طاقت بیارم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتشه که مثل قاسم برم و
هر طوری هست مولا رو یاری کنم
آخه برام عمری کرده پدری
حالا براش من باید کاری کنم

غربتشو از صبح می‌بینم
قلب منو داغش سوزونده
من چطوری تُو خیمه باشم
وقتی عَمو بی‌یاور مونده

وای اشکامو نگا کن عمه
وای دستامو رها کن عمه
«وای من می‌رم دعا کن عمه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دور عمو دارن حلقه می‌زنن
شمشیرا رو می‌بینم بالا می‌رن
پای امام، مثل زهرا می‌مونم
می‌شه سپر دستای کوچیک من

حرمله با سه‌شعبه اومد
تازه می‌شه باز داغ اصغر
پیش بابام روسفید می‌شم
نذر عمو می‌شه این حنجر

وای با این روی غرق خونم
وای تا آخر تا پای جونم
«وای من یار عمو می‌مونم»