تو که رفتی چشما خیس بارون شد
حال و روز ما بی تو پریشون شد
بابا بابا
تو که رفتی آسمونا گلگون شد
چشمای عمه بی تو پر از خون شد
بابا بابا
بابا، دشمن تو خیلی بیرحمه
حال ماها رو نمیفهمه
بابا، غربتو از تو چشا خوندن
اما خیمهها رو سوزوندن
جلو چشم ما
سر تو رُو نیزه رفت بابا
میخونی قرآن
اما غرق خون میشه لبها
«بابا، من بشم فدای تو
بمیرم برای تو بابا»