تو که رفتی چشما خیس بارون شد
حال و روز ما بی تو پریشون شد
بابا بابا
تو که رفتی آسمونا گلگون شد
چشمای عمه بی تو پر از خون شد
بابا بابا
بابا، دشمن تو خیلی بیرحمه
حال ماها رو نمیفهمه
بابا، غربتو از تو چشا خوندن
اما خیمهها رو سوزوندن
جلو چشم ما
سر تو رُو نیزه رفت بابا
میخونی قرآن
اما غرق خون میشه لبها
«بابا، من بشم فدای تو
بمیرم برای تو بابا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو که رفتی دنیا رنگ غربت شد
سهم من بی تو فراق و حسرت شد
بابا بابا
تو که رفتی قسمتم اسارت شد
به عزیزات بعد تو جسارت شد
بابا بابا
بابا، ماها رو از تو جدا کردن
تو رو غرق خون رها کردن
بابا، ما رو تا شام بلا بردن
سرتو رُو نیزهها بردن
ولی بعد از تو
مثل کوهی عمه ایستاده
خیالت راحت
چادر از سرم نیفتاده
«بابا، من بشم فدای تو
بمیرم برای تو بابا»