نسیم آمده آورده خبرها
که این قافله دارد چه سفرها
سر سبط پیمبر به سلامت
ز چشم و نظر و رنج و خطرها
رد پا بین صحرا، کاروان غرق غمها
بیابان به بیابان
خواهری زیر لب زمزمه دارد ای حسینجان:
«نگرانم نگرانم نگرانم نگران
سر و جانم به فدایت، به فدایت سر و جان»