بیا پسر عزیزتر از جانم
که رسیده وقت سفر بابا
بیا ماه شبهای پریشونی
تو شبای غربت سحر بابا
بیا که رسیده لحظۀ وداع ما
غصۀ یتیمی سخته تو این سن و سال
این شبِ ستم، تحمل ماهو نداشت
دیگه ندارم برای موندم مجال
اما، تو بهار امیدی
تو فروغ خورشیدی، میتابی حالا حالا
بابا، تُو شبای بیصبری
خورشید پشت ابری، تو آسمون دلها
احیاگر مکتب پیغمبری
«یا حجة بن الحسن العسکری»