شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

به قربان شال عزایت

به قربان شال عزایت
الهی شوم من فدایت
نگاهت پر از غم، پر از اشک نم‌نم
به قربان آن گریه‌هایت

به قربان آن چشم از غصه تر
رود اشکی که بر، گونه‌ات شد روان
به قربان آن داغ دیرینه‌ات
آتش سینه‌ات، ای امام زمان

«اباصالح یا اباصالح»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دل غصه‌های نهفته
به چشم تو اشکِ شکفته
نوایت حزین است، غمت آتشین است
تو و روضه‌های نگفته

تو آن تکیه‌گاه جهانی که در
غصه‌هایش دگر، مانده بی‌تکیه‌گاه
گمانم تو هم مثل جدت علی
گفته‌ای درد خود را به ماه و به چاه

«اباصالح یا اباصالح»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو و روضه‌های مدامت
تو و گریۀ صبح و شامت
در اوج غریبی، نداری شکیبی
شده اشک تو هم‌کلامت

بخوان با نوای غریبت بخوان
تا زمین و زمان، جمله غمگین شود
ببار از دو چشمان خود خون ببار
بلکه بر درد تو، گریه تسکین شود

«اباصالح یا اباصالح»