شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دلتنگ بابام

شرمنده عمه، من دیگه میرم
هرجا که عموجون باشه، من هم همون‌جا
آروم می‌گیرم

چه جور بمونم تو این خیمه‌ها
وقتی عمو می‌زنه دست و پا
جواب بابامو من چی بدم
اگه بپرسه نرفتی چرا؟

نعم الأمیرم، عموجونم
برات بمیرم، عموجونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قاسم که رفته، دلتنگ بابام
سخته برای من دوری، من بی عموجون
تنهای تنهام

هل من معینه هنوز رو لباش
تو این غریبی منم آشناش
سلاح جنگی ندارم ولی
یه دست کوچیک که دارم براش

ذکر لبامه، عموجونم
مثه بابامه، عموجونم