شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

لا تقنطوا من رحمة الله

بابا ناامید نمی‌شم
تویی همه امید من
بی تو سحر نمی‌شه غم‌هام
با تو می‌رسه عید من

پاییز زرد دوری از تو، می‌گذره
شبای سرد دوری از تو، می‌گذره
غصه و درد دوری از تو، می‌گذره

میون این غربت جانکاه
ذکر لبم با ناله و آه
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحمَةِ الله»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از تو این قفس پریدن
می‌شه بابا نصیب من
عمه گفته میای کنارم
گفته میای حبیب من

به این کویر تشنه بارون، می‌رسه
خبر دارم که دیگه مهمون، می‌رسه
روزای خوبمون باباجون، می‌رسه

نفس نفس تو همۀ راه
گفتم از این آیۀ کوتاه
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحمَةِ الله»