شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

معین الضعفا

اگر دل، سنگِ بی‌صداست، اگر که تحبس الدعاست
ولی یادش نرفته است، پناهش مشهدالرضاست

بُرید از همه کس دل، فقط رو به تو آورد
دلم از تو شفا خواست، دعا با تو اثر کرد

غریبی، با همه آشنا هستی
امید آخر این گدا هستی

«عزیز خدایی، معین الضعفایی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حریمت سرپناه من، ولایت تکیه‌گاه من
به الطاف تو دلخوشم، به دستانت نگاه من

حرم مرهم دردم، حرم حصن حصینم
تویی راه نجاتم، تویی شرط یقینم

خدایت را به دلم شناساندی
به جانم سلسلة الذهب خواندی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به بالم آسمان بده، به قلبم رو نشان بده
تو بارانی و من کویر، به این دل‌مرده جان بده

دلم تنگ زیارت، دلم تنگ ضریح است
که سرمستی این دل، از آن عطر ملیح است

ببین که معتکف گُهرشادم
دم مرگم تو برس به فریادم