شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ممسوسٌ فی ذات الله

در رگ‌هایش خون مرتضاست
از سر تا پا ختم الانبیاست
لب‌تشنۀ جام کوثر و
ممسوس در ذات کبریاست

می‌تازد سوی میدان اکبر
می‌جنگد مثل جدش حیدر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کام خشکش تشنه‌تر شده
دلتنگ روی پدر شده
چشمان بابا به اکبر است
تیغ و نیزه بی‌اثر شده

آینه زخمی از این آه است
دل کندن از علی جانکاه است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داغ اکبر قاتل حسین
در خون خفته حاصل حسین
شد ارباً اربا تن علی
شد ارباً اربا دل حسین

رفتی و مانده تنها بابا
بعد از تو اف به دنیا بابا