شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

وای از یتیمی

اومدی بی‌خبر
از رو نیزه همسفر
سر زدی به ما پدر

رفتی طاقت دل من کم شد
رفتی قامت رقیه‌ت خم شد

بعد از تو، دنیا رو سرم خراب شد
بعد از تو، همه نفسام عذاب شد
بعد از تو، دست و پا گیرم طناب شد

«وای ای وای از یتیمی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو آهمو ببین
این نگاهمو ببین
روی ماهمو ببین

من که این‌طوری نبودم، بابا
شد بی‌رحم بعد تو خیلی دنیا

تا رفتی، اون عزت و احترام رفت
تا رفتی، روشنایی چشام رفت
تا رفتی، همۀ قشنگیام رفت

«وای ای وای از یتیمی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته و بی‌قرار
غصه‌هامه بی‌شمار
اما موندم استوار

بی تو من چه‌ها کشیدم اما
چادر از سرم نیفتاد بابا

امشب من، سرتو بغل می‌گیرم
امشب من، با دل شکسته می‌رم
امشب من، کنار سرت می‌میرم

«وای ای وای از یتیمی»