وضوی خون

در دل جز آهی نمانده است
پشت و پناهی نمانده است
نفرین بر این شهر روسیاه
دیگر همراهی نمانده است

تنها در کوفه سرگردانم
من پای بیعتم می‌مانم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سر دادن در راهت افتخار
می‌میرم با قلب بی‌قرار
وقت جان دادن سر مرا
بر شانۀ لطف خود گذار

با خون خود وضو می‌گیرم
با یاد غربتت می‌میرم