شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یا اُمّ الحسنین

به ياد آخرين دعات مى‌ميرم
با گريه‌هاى بچه‌هات مى‌ميرم
آخر يه روزى من برات مى‌ميرم

بهار بوده زندگيم، پاييز می‌شه بعد تو
کاسۀ صبر مرتضى، لبريز می‌شه بعد تو

اىن اولين باره، می‌لرزه دست و پام
اين اولين باره، پر از بغضه صِدام
اين اولين باره، كه مرگمو مى‌خوام

«بنت رسول الله یا اُمّ الحسنین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو می‌رى و على می‌مونه تنها
هنوز نمی‌شه باورم اين روزا
تابوتو دارم مى‌سازم یا زهرا

نُه ساله که من زنده‌ام، با يا على گفتن تو
دار و ندار من بمون، زوده برا رفتن تو

اين آخرين باره، مى‌بينى حسنو
اين آخرين باره، يه حرفى بزن و...
اين آخرين باره، ببين اشک منو

«بنت رسول الله یا اُمّ الحسنین»