شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یک امشب را بمان

شب غم گذشت، دمیده سحر
دلم تنگ توست، بیا ای پدر

«رواق منظر چشم من آشیانۀ توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست»

بابا! بی‌تو شدم، من هر شب نیمه‌جان
حالا که آمدی، یک امشب را بمان

«یابن الزهرا حسین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر سهم من، همین گریه‌هاست
چنان مادرم، سلاحم بُکاست

«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند»

با اشک من شده، کاخ فتنه خراب
نقش ظلمت شده، دیگر نقش برآب

«یابن الزهرا حسین»