زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست